دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..

یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند مبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید

صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...

دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..

پسره نوشته بود:(( تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خانه تان لطفا بیا پائین میخوام برای آخرين بار ببينمت...«خيلي خیلی دوستتدارم》 میدانيد كه يك مُرده چه احساسي دارد؟!اين قصه را تا انتها بخوانید...

گفتند:"ما تا قبر نگهبان تو هستيم"

گفتم:"من كه نَمُردَم من هنوز زنده هستم چرامرا به قبر ميبريد وِلم َكنيد!!من هنوز حس ميكنم و حرف میزنم و ميبينم پس هنوز زنده ام!

با لبخندي جوابم را دادند وگفتند:"عجيب هستيد شما انسانها فكر ميكنيدكه مرگ پايان زندگي ست و نميدانيدكه شما فقط خواب ي كوتاه ميديديد و آن خواب وقتي ميميريد تمام ميشود"آنها هنوز مرا به سوي قبر ميكشنددر راه مردم را ميبينم گريه ميكنند و ميخندند وفرياد ميزنندو هر كس مثل من دو نگهبان همراهشه!

ازشون پرسيدم چرا اينكار را ميكنند؟؟

گفتند:"اين مردم مسير خودشان را ميدانند آنهايي كه به راه كج رفته بودند

"حرفش را با ترس قطع كردم:"يعني به جهنم ميروند!!!!

"گفتند:"بله"و ادامه دادند"و كساني كه ميخندند اهل بهشتند"

به سرعت گفتم:"مرا به كجا ميبرند؟؟؟؟

"گفتند:"تو كمي درست راه ميرفتي و كمي اشتباه..

گاهي توبه ميكردي و روز بعد معصيت؛

حتى با خودت هم رو راست نبودي و به اين شكل گم شدي"حرفشان را دوباره با ترس قطع كردم:"يعني چي!؟!؟

يعني من به جهنم ميرم؟؟؟

"گفتند:"رحمت خدا وسعت دارد و سفر طولانيست"

دور و برم را با ترس نگاه ميكردم و در يك آن خانواده ام را ديدم،پدرم و عمويم و برادرانم و فاميلهايم را!!

آنها مرا در صندوقي گذاشته و حمل ميكردند...

به سوي آنها دويدم و گفتم:"برايم دعا كنيد"ولي هيچكي جوابم را نداد. بعضيهاشان گريه ميكردند و بعضي ديگر ناراحت....

رفتم پيش برادرم گفتم: "حواست به دنيا باشه؛

تا فتنه اش چشمات رو كور نكنه"

آرزو كردم كه اي كاش صدايم را ميشنيدآنها مرا به زحمت در قبر گذاشتند و بر روي جسدم خواباندند؛

پدرم را ديدم كه بر رويم خاك ميريخت؛

و برادرهايم كه همين كار را ميكردند...

من همه مردم را ميديدم كه بر رويم خاك ميريختندآرزو كردم كه اي كاش جاي آنها در دنيا بودم و توبه ميكردم

نشستم و فرياد كشيدم"اي مردم حواستان باشد كه دنيا گولتان نزند

"اي كاش نماز صبح را خوانده بودم

اي كاش نماز قيام را خوانده بودم

اي كاش دعا كرده بودم كه خداوند هدايتم كند و توبه ميكردم و گريه...و روزانه توبه امرا تجديد ميكردم و گناهانم را تكرار نميكردم...

مسبب نميشدم...

سنگدل نميبودم...

معصيت نميكردم..

و براي اين مردم دعا ميكردم...

و معصيت نميكردم...

و معصيت نميكردم...

و معصيت نميكردم...

آيا تو شنيدي چه گفتم؟

و اگر پخش كردن اين مطلب تو را خسته ميكند اين كار را نكن چون تو لياقت ثوابش را نداري...

و روزي ميآيد كه تو در قبرقرار خواهي گرفت؛

و آرزو خواهي كرد كه اي كاش اين مطلب را فرستاده و پخش كرده بودي

اين جمله كه حتي چند ثانيه وقتتون رو نميگيره انقدر ثواب داره كه حتي تصورش رو هم نميتوني بكني

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مي فرمايند: اگر همه اسمانها و زمين در يك كفه ترازو و لا اله الا الله در كفه ديگر ترازو باشند وزن لا اله الا الله بيشتر است

پس با افتخار اين جمله را بگو و براي افرادي كه ميشناسي بفرست تا در كمترين زمان صدها و شايد ميليونها نفر اين ذكر گرانبها را بگويند و شما هم ثواب ببري

بدون شك كسب ثواب در اسلام بسيار اسان است

پس در كپي و پيست كردن اين متن دقيقه اي درنگ نكن چون شايد همين كار شما باعث نجاتتون در اخرت بشود،انشاء الله.

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تقصیر ماست غیبت طولانی شما...

 

تقصير ماست غيبت طولاني شما... بغض گلو گرفته ی پنهاني شما... بر شوره زار معصيتم گريه مي كني... جانم فداي ديده ي باراني شما... پرونده ام براي شما دردسر شده... وضع بدم،دليل پريشاني شما اي واي من! كه قلب شما را شكسته ام آقا چه شد تبسم رحماني شما؟! اي يوسف مدينه مرا هم حلال كن « عفو و گذشت» سنت كنعاني شما آيا حقيقت است كه اصلا شبيه نيست؟! رفتار ما به رسم مسلماني شما... ايران ما اگر چه بسي شاه ديده است! چشم اميد بسته به سلطاني شما... صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند در انتظار منسب درباني شما... عشاق شهر يكسره تعريف مي كنند از لحن و صوت مكي قرآني شما... نشنيده ياد روضه ي گودال كرده ام... دل مي برد تلاوت روحاني شما... اين اشك روضه حال مرا خوب كرده است رد خور نداشت، نسخه ي درماني شما... « يا فارس الحجاز» برايم دعا كنيد درمانده است نوکر ايراني شما...

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

راست و دروغ ...

 

راست ودروغ :
کسی که سخنانش نه راست است ونه دروغ، فیلسوف است.
کسی که راست ودروغ برای او یکی است، متملق وچاپلوس است.
کسی که پول میگیرد تادروغ بگوید، دلال است.
کسی که دروغ میگوید تا پول بگیرد گداست.
کسی که پول میگیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، قاضی است.
کسی که جز راست چیزی نمیگوید، بچه است.
کسی که به خودش هم دروغ میگوید، متکبروخود پسند است.
کسی که دروغ خودش را باور میکند، ابله است.
کسی که دروغ میگوید وخودش هم نمیفهمد، پرحرف است.
نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

منطق چیست؟؟؟

 

منطق چیست؟

شاگردی از استادش پرسید: منطق چیست؟

استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید،مثالی میزنم...دو مرد پیش من میان، یکی تمیز ودیگری کثیف.من به اونها پیشنهاد میکنم که حمام کنن.شما فکر میکنین کدوم یک این کار رو انجام میدن؟

هردو شاگرد یک زبان جواب دادن:خب ،مسلما کثیفه!

استاد گفت: نه،تمیزه؛ چون اون به حمام کردن عادت کرده وکثیفه قدر اونو نمیدونه.پس چه کسی حمام میکنه؟

-تمیزه!

استاد: نه، کثیفه؛ چون اون به حمام احتیاج داره!

وباز پرسید: خب، پس کدام یک از مهمانان من حمام میکنن؟

-کثیفه!

-استاد: نه، هر دو!تمیزه به حمام عادت داره وکثیفه به حمام احتیاج داره.خب آخرش کی به حمام میره؟

-هردو!

استاد این بار توضیح داد: نه، هیچ کدام!چون کثیفه به حمام عادت نداره وتمیزه هم به حمام کردن نیازی نداره!

شاگردان با اعتراض گفتن: بله درسته، ولی ما چه طور میتونیم تشخیص بدیم؟ شما هربار یه چیزی میگین وهر دفعه هم درسته.

استاد در پاسخ گفت: خب پس متوجه شدید، این یعنی منطق! خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی...

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کجای این بارانی بانو؟؟؟...

 

 

کجای این بارانی بانو ؟

من که زیر باران رویایت را بغل کرده ام که خیس نشوی

خدا به جای تمام نداشته هایم تورا داده به من

ومن میانه ی این پیری زودرس

میانه ی این همه غم ناروا

یادت ارامم میکند

دارم شبیه تو می شوم انگار

صبوریم کم شده اما قوی تر شده ام

دشمنانم بزرگ تر شده اند

وخودم به ندیدن انها عادت کرده ام

بانو می بینی با همه ی اتفاقات می خندم

امیدوارم به نگاه تو

مگر می شود دست مرا رها کنی ؟

حتی رویایت هم برای نجانت من کافی است

لبخند بزن

که اشهدوان نام تو آرامش است

و

اشهدان بی تو حرام

حالاروزهای اینده خوب باشد یابد

فرقی نمی کند

من اختیار خودم را تسلیم عشق کرده ام...

 

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من خدا را دارم...

 

من خدا را دارم...کوله بارم بر دوش ، سفری می باید ،سفری تا ته تنهایی محض... هرکجا لریدی ،ازسفر ترسیدی، فقط آهسته بگو: "من خدا را دارم"
نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آقا سفره خالی میخرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد، می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد، داد می زد: کهنه قالی میخرم، دسته دوم جنس عالی میخرم،کاسه وظرف سفالی میخرم،گرنداری کوزه خالی میخرم، اشک در چشمان بابا حلقه بست،عاقبت آهی کشید،بغضش شکست،اول ماه است ونان در سفره نیست،ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود،اتفاقا مادرم هم روزه بود،خواهرم بی روسری بیرون دوید، گفت: "آقا سفره خالی میخرید"؟؟!!
نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

چه زیبا نقش بازی می کنیم...

و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛

حتی خدا هم

از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است...

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


من دلم میخواهدخانه ای داشته باشم پر دوست...کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام...گل بگویند و همه گل شنوند...شرط وارد گشتن، شستشوی دلهاست...شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست...بر درش برگ گلی میکوبم...روی آن برگ نویسم ای یار...خانه ما اینجاست...تا که سهراب نپرسد هرگز، خانه دوست کجاست؟؟؟...


نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

اگر مي دانستي كه چقدر دلتنگ تو هستم درجه ي ديوانگي ام را به چشم خود مي ديدي
اگر مي دانستي كه لحظه هاي حضورت ، تيك تاك ساعت زمان زندگي از كار باز مي ايستد
امواج طوفاني نگاهم را كه زير پلكهاي پراز اشكم پنهان است حس مي كردي
اگر مي دانستي كه صداي ضربان نفسهايت در قلب بيقرارم ، حكايت دلواپسي ها را نقش مي بندد
تمام قصه هايي را كه در طول دوبهار براي رؤياهايم ساختم ، لمس و باور مي كردي
اگر مي دانستي كه طنين ناز صدايت ، فصل فصل كتاب زندگي ام را رنگين و زيبا مي كند
آنگاه تمام اشكهاي غريبانه ام براي دل شيشه اي و نازكت معنا مي شود
اگر مي دانستي كه لرزش ضربان قلبم براي ضربان قلب عاشقت چگونه هراسان مي تپد
عشق را در امواج نگاههاي بي تابي و دلنگراني هايم مي ديدي و حقيقت درونم را روشن مي گرفتي
اگر مي دانستي كه چقدر بيقرار و دلتنگ تو و لحظه هاي شيرين بودن و حس كردنت هستم
تپش موج هاي عاشقي را در چشمانم حس مي كردي و مي دانستي كه چقدر چشم به راه توام
اگر مي دانستي كه حتي با وجود بودنت و حس كردنت بازم هميشه و هرلحظه دلتنگ توام
مي ديدي كه يك ديوانه چگونه براي حضور تو و نفسهايت پرپر مي شود و هرلحظه اشك مي ريزد
آري من چشم به راه توام اي ماه تابان هستي و بي كسي هاي عاشقي غريب
من بي تاب و بيقرار لحظه هاي بودنت هستم اي ستاره ي چشمك زن و روشن شبهاي تارم
من زنده به عشق توام ، پايبند به نفس هاي توام ، و در انتظار حضور ديدگان عاشقت هستم
من با تكرار نفس هاي تو زنده هستم و با حرفها و لبخندهاي آسماني تو جاني تازه ميگيرم
آري من بي تو هيچم اي اولين و آخرين و تنها عشق ماندگار...

 

 

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لحظه ای تامل :

برای انسان های بزرگ بن بست وجود ندارد چون براین باورند که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت...

امپراطور یونان یه کوروش کبیر پادشاه ایرانیان گفت : ما برای شرف می جنگیم شما برای پول.کوروش پاسخ داد: هرکس برای نداشته هایش میجنگد...

 

پسر فال فروش را پرسیدند چه می فروشی؟گفت: به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را می فروشم...

من به "لبخند تلخ پرندگان" می اندیشم! به انسانهایی که این روزها از "آخرین تکه نانشان" هم نمیگذرند! من به "معنای تلخ زندگی" می اندیشم...

ساعت ها را بگذار بخوابند بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست...

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پنجره زیباست اگر بگذارند،چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند،من ازاظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند...

 

دل های پاک خطا نمیکنند ،سادگی میکنند و امروز سادگی  بزرگترین خطای دنیاست...


زندگی آنقدر ابدی نیست که هرروز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت...

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خدای من خدای خود خود من است ...

   

اگرتنها ترین تنها هم شوم ،باز هم خدا هست...  

در دنیا همه دلتنگی ها از دل نهادگی بر این عالم است...


مردی آن است که آزاد باشی از این جهان وخود را غریب دانی ودر هررنگی که بنگری وهر مزه ای که بچشی دانی که به آن نمانی وجای دیگر روی پس هیچ دلتنگ نباشی...

   

خدایا... 

 

آنان که همه چیز دارن مگر تورا به سخره میگیرند آنان که هیچ ندارند مگر تورا...

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عبرتها...

عبرت ها چه فراوان اند وعبرت پذیرفتن ها چه اندک...

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یا امام رضا...

 

ای شه طوس به دیدارتوباز آمده ایم

درحریم تو پی عرض ونیاز آمده ایم

ما گداییم وتویی پادشه بنده نواز

خدمت پادشه بنده نواز آمده ایم

دل مشتاق زبس تشنه دیدار تو بود

بر لب چشمه الطاف تو باز آمده ایم

تاکنی باخبراز رازحقیقت مارا

با دلی پاک به خلوتگه راز آمده ایم

چهره بگشای که جان درقدمت افشانیم

قبله بنمای که ازبهر نماز آمده ایم

بیجواز تومتاعی نپذیرن ازما

رحمتی کن که به امید جوازآمده ایم   

خسروا درپی روییدن گرد حرمت

چون رسا بادل پرسوزوگداز آمده ایم...

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یا مهدی (عج) ادرکنی...

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نه اندوه میماند نه هیچ یک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم ...غصه هم خواهدرفت ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

 

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنس زمینم خوب میدانم که گل درعقد زنبور است اما یک یک طرف سودای بلبل یک طرف خال لب پروانه راهم دوست میدارد ، من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است ودیدم عشق را دربسته های زردوکوچک نسیه میدادند . دراینجا قدر نشناسند مردم فال حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند.نیا باران زمین جای قشنگی نیست ...

 

 

 

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رودخانه زندگی...

صدای آب هرگز زیبا نخواهد بود اگر صخره وسنگ درمسیر رودخانه زندگی نباشد...

 

 

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گاهی...

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمیشود نمیشود که نمیشود ، گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است . گاهی ندانسته قرعه به نام تو میشود. گاهیَ گدای گداییو بخت نیست ، گاهی همه شهر گدای تومیشود...

نویسنده: من و صدف ׀ تاریخ: یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ "لحظه ای تامل (من و صدف)" خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , lahzehitaammol.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM